خلوتی می خواهم قلمی از گل یاس دفتری جنس بلور بنویسم از عشق بسرایم از نور
روی خط های نسیم دو قدم راه روم بکشم شکل تورا و به دستت انگور
یادم افتاد شبی رفته بودیم ته باغ تو به من می گفتی بنویس چشم شیطان شده کور
من نوشتم برکاج که پرم از تو و عشق دوستت خواهم داشت تا سراشیبی گور
تو به من خندیدی و به آینده در راه نه چندان هم دور
عشق را دار زدند سر هر کوچه صبح باز هم جار زدند دلتان زنده به گور دلتان زنده به گور
فریبا شش بلوکی
نظرات شما عزیزان:
|